Wednesday, April 30, 2008

درباره ی سینما


گوشه ای از متن سخنرانی آندره مالرو درباه ی سینما را دیدم که در مراسمی در جشنواره کن ایراد شده بود ، در آن زمان مالرو وزیر فرهنگ و هنر فرانسه بود. دلم نیامد شما متن سخنرانی یک وزیر را نبینید
سینما یک دریچه انسانی است که به باغهای سبز و آسمانهای آبی باز می شود.هر فیلم باید به دفاع از سینما بپردازد، به منزله ی هنر برخیزد. اعتبار سینما در این است که هنر اول جهانی است. نیروی تصویر بر اختلافهای زبانی چیره می شود. قدرت، همواره در مقابل آزادی ایستاده است و اساسا نمی خواهد که سینما از واقعیت رونوشت بردارد، بلکه در پی آن است که سینما را به قویترین مفسر دنیای غیر واقعی بدل کند ، به چیزی تبدیل کند که به نظر می آید به واقعیت شباهت دارد، اما واقعیت به آن شباهتی ندارد.
آنچه که سینما هر سال بیشتر بر ما آشکار می کند این است که به رغم سنگین ترین مناقشه ها و سهمناکترین جنگها، همه انسانها در زیر یک آسمان پر ستاره، در آرزوهای بزرگ و اساسی با هم توافق دارند



اکنون که جوایز داده شده و جشنواره پایان یافته است من به نام همه ی شما یک نخل طلایی به این آسمان پرشکوه، به برادر ناپیدای زمین تقدیم می کنم که در آن آیزنشتاین و چاپلین با شما پیوند می یابند. این نخل را به همه انسانهایی تفدیم می کنم که شما آنها را یکی پس از دیگری تصویر می کنید
اگر رمان ما ناتوان می شود، اگر نقاشی ما افسانه را ترک گفته عجیب نیست، زیرا هیچ افسانه ای با سینما برابری نمی کند
در ضمن برنامه های جدید کانون جهت تایید به اداره ارشاد تقدیم شده و ما همچنان منتظر تصمیم گیری و جواب آنها هستیم


Saturday, April 5, 2008

...محبوب ترین های ما


تاثير سينماي نورئاليسم ايتاليا بر بسياري از فيلمسازان ما کاملن مشهود است و اين نوع نگرش در جهت دهي به سينماي ما بسيار موثر بوده است.(حتا بر سليقه تماشاگرانمان تاثير شگرفي داشته است.) به طوري که اگر اين فيلمها را به خورد يک ماشين بدهيم که بي خبر از موقعيت جغرافيايي ايران و ايتاليا باشد بدون شک ماشين ، اين آثار را در يک مجموعه طبقه بندي مي کند و يا حتا بعضي نمونه هاي ايراني اش را در بالاهاي آن مجموعه قرار مي دهد. اين مقدمه را نوشتم تا بگويم نئورئاليسم و بطور کلي سبک ها و ژانرهاي سينمايي پس از مدتي براي حفظ و دوام خود مجبور به تغيير و تحولات بسياري هستند، به گونه اي که حتي همان ها که اطلن اين گونه را پايه ريزي کردند (مثل فليني در فيلمهاي اوليه اش)، شروع به اين تغيير و دگرگوني کردندمي دانم که با اين حرفها در نزد بعضي از دوستان گور خودم را با دستان خودم کنده ام
درهمه جاهاي نشريات فرهنگي اين شهر و سايت ها و وبلاگهاي سينمايي کشور نوشته شد
آواز گنجشک ها فيلم محبوب شيرازي ها
اگر بپذيرم و رها کنم انگار يک چيزي از درون آزارم مي دهد، پس نقبي بر آواز گنجشکها مي زنم تا هم به عنوان يک شيرازی نظر داده باشم و هم سوالات بی شمار دوستان هنر شناسم را پاسخ گفته باشم


يکي از شلوغ ترين سانس هاي جشنواره فجر از اولين روز تا آنروز، مربوط به آخرين ساخته مجيد مجيدي بود. سالن سينما ايران- چه در طبقه پايين و چه در بالکن سينما- مملو از تماشاگران مشتاق بود. آواز گنجشک ها داستان کريم کارگر يک مرکز پرورش شترمرغ است که با خانواده اش در يکي از روستاهاي اطراف تهران زندگي مي کند. کريم به دليل خراب شدن سمعک دخترش و نزديک بودن امتحان او مجبور مي شود به شهر بيايد اما هزينه تهيه مجدد سمعک از توان او خارج است. او که به دليل فرار شترمرغي، کار خود را رها کرده متوجه مي شود که از طريق کار با موتورسيکلت اش در تهران مي تواند پول خوبي به جيب بزند و هزينه زندگي اش را تامين کند. او با آمدن به دل شهر با آدم هاي گوناگوني روبرو مي شود. در عين حال پسر کريم به همراه دوستانش آرزو دارد تا آب انبار را از لجن خالي کند و شاه ماهي قرمزي را به درون آن بياورد
در فيلمهاي مجيدي هميشه قرار است فقر و فلاکت وسياهي در دل طبيعتي زيبا نشان داده شود. تجليل از فقر و عقب ماندگي به کمک طبعت بکر و گنجشک و ماهي و شتر مرغ. مگر تفکر بچه هاي آسماني نبود که سوم شدن را بر اول شدن ترجيح مي داد.اينکه اگر در بسياري موارد عقب مانده ايم و جهان سومي چقدر زيباست و طبيعت و ماهي هاي سرخ هم بر اين وضعيت بوسه مي زنند.(جهانی که در آن هيچگونه تغييری مجاز نمی باشد و چنان نشان داده می شود که کاش همين جور بماند) فيلم داستاني ساده دارد. مجيدي خوب بلد است که در فيلمنامه آثارش گره افکني کند تا مي تواند اتفاق براه بيندازد اما وقتي مي خواهد اين همه اتفاقات را به سامان برساند همه چيز به شکلي ديگر پيش مي رود. معمولا از ادامه دادن داستان در مسيري درست و دراماتيک عاجز است و به حرکات دوربين و مناظر خوش رنگ و لعاب و مفاهيم سطحي (به اصطلاح معنوي) روي مي آورد. مجيدي در اين فيلم تير خلاص را به پيکر کارنامه فيلمسازي خود شليک کرده است. فيلم در بسياري از سکانس ها به لطف بازي خوب رضا ناجي و مزه پراني هاي(في البداهه ي) او جالب توجه است (راستي چه فرقي ميان تيپ رضا ناجي آواز گنجشک ها با رضا ناجي در ديگر فيلم هاي مجيدي و فيلم باد در علفزارها مي پيچد بود؟)، اما مشکل اينجاست که اگر اين سکانس ها را از فيلم حذف کنيم هيچ خللي در روند داستان به وجود نمي آيد. خيلي راحت مي توانستيم بين کريم و مسافرانش تقابل ايجاد کنيم . اگر فصلي که کريم به دنبال شترمرغ در دشت ها مي رود يا آن سکانس طولاني کمک اجباري در اسباب کشي به يکي از مسافران و يا فصل جا ماندن کريم از ساير موتورسواران حامل وسايل خانگي و ترديد او براي تصاحب يا فروش آن يخچال نو را حذف کنيم، آيا خدشه اي به فيلم وارد مي شود؟

در اين فيلم الگو به اين صورت است که: کريم (رضا ناجي)قربان صدقه شترمرغ ها مي رود و به آنها غذا مي دهد.باد گندمزارهاي زيباي روستا را نوازش مي کند و بچه ها بازي مي کنند، تا اينکه شتر مرغ عارفي از حصار تنگ و ناعادلانه نظام سرمايه داري فرارمي کند. شبها به طور مخفيانه پشت در منازل اهالي فقير وتحت استعمار روستا مي رود وتخم مي کند.و کريم دست برقضا بايد براي دخترش سمعک جديد هم بخرد از اين حکمت شترمرغي چيزي دستگيرش نمي شود. نمي داند که اين شتر مرغ براي کمک به مردم روستا فقط چند روزي رفته و پس از انجام مسئوليتش باز مي گردد. به شترمرغ فحش مي دهد که خيلي بي معرفت و نمک نشناس است.از کار اخراج مي شود و سوار بر موتورش در تهران عاري از معنويت و محبت مي چرخد و مسافرکشي مي کند.ضايعاتي که هر بار از شهر با خودش به منزل آورده ناگهان چون آواري بر سرش مي ريزد. (اينکه ضايعات شهرها و تبعات مدرن شدن آواري است بر روستاييان).روستايياني که مي توانند آب انبارها وريشه هاي قديمي خودشان را راه بيندازند و گنجشکها آواز بخوانند و شترمرغ ها برقصند، ماهی ها به پرواز در می آیند

مجيدي نتوانسته روح زمانه و مشکلات کمرشکن اقتصادي و اجتماعي را که از علل اصلي اين تيره روزي هاست، در اثرش تزريق کند. اي کاش فيلم در مورد له شدن فردي بود که مي خواست هر طور شده در شرايط بغرنج کنوني خانواده اش را از تنگدستي نجات دهد و جلوي آنها سر خم نکند(اينجاست تفاوت نگاه فيلمسازاني مثل مجيدي با کارگردانان بزرگ سينماي نئورئاليست ايتاليا که در ابتدا عرض کردم). اما به جاي اين ديدگاه رئاليستي و تلخ، متاسفانه باز هم شاهدکليشه هاي معمول هستيم؛ نظير تلاش دسته جمعي بچه ها براي نجات جان ماهي، گرفتار شدن کريم در وسايل بنجل و دست دومي که از شهر به ارمغان آورده و در گوشه خانه اش انبار مي کند(مدرن شدن به شيوه ايراني اش)، باز کردن پنجره براي گنجشک گرفتار در اتاق و نماز خواندن او در مقابل يک خانه مجلل در تهران. فيلم پس از شکستن پاي کريم و خانه نشين شدن او، همان ريتم درب و داغوني را هم که دارد از دست مي دهد و عملا تمام شده به حساب مي آيد. دختر خيلي راحت به او مي گويد که براي امتحان نيازي به سمعک ندارد. کاش اين را از همان ابتدا می گفت تا پدرش اين همه به دردسر نيفتد ؟ (اگر هم قضيه فداکاري براي شرمنده نشدن پدر باشد خب پس چرا از ابتدا بر عدم نيازش به سمعک پافشاري نکرد؟) اصلن در ادامه مجيدي يادش رفته که اين مرد قرار بود سمعکي هم تهيه کند، و به ماهی های مانده از دريای وصل و ... می پردازد. ذکر اين نکته خالي از لطف نيست که با توجه به حال و هواي فيلم و نرفتن بچه ها به مدرسه،(در تمام طول فيلم در حال بازی هستند) اين سوال پيش مي آيد که چطور دختر کريم يک ماه ديگر امتحان دارد؟ از ديد بصري، مجيدي باز هم از لحاظ قاب بندي و گرفتن مناظر و بادي که در علفزارها و بوته ها مي پيچد تصاوير دل فريبي گرفته است. که هيچ ربطي به درونمايه فيلم ندارد، البته بايد به دو نماي هلي شاتي که در فيلم گرفته شده اشاره کنم تا يادم بماند، استفاده بيخود از ابزار يعني چه ...هلي شاتي هايي (نماهاي هوايي) که از کريم يک بار در زمان جستجوي شترمرغ و بار ديگر در حال حمل درب کهنه آبي در دل مزرعه اي مشاهد مي کنيم تنها براي خوش آب و رنگ تر کردن کار به نظر مي رسد و کارکرد زيبايي شناختي ديگري ندارد.
فيلم چند پايان دارد اما با رسيدن به هر کدام باز هم ادامه پيدا مي کند. آنجا که کريم در وانت براي بچه هاي دل شکسته آواز مي خواند يا صحنه رها شدن ماهي در آب تميز آب انبار يا باز کردن پنجره براي گنجشک گرفتار در اتاق (که پيش از اين به آنها اشاره شد)يا نقاشي دختر کريم روي گچ پاي پدر همه مي توانست پاياني براي فيلم باشد. اما فيلم روي رقص شترمرغي تمام مي شود که هر چه فکر مي کنيم هيچ کارکردي در سرانجام مضمون فيلم نداشت. اي کاش که فيلم مجيدي کمي به اندازه گريه آن بچه ها براي ماهي هاي ريخته شده بر زمين صداقت داشت و اي کاش که خود مجيدي فکري به حال نزول تدريجي کيفيت فيلم هايش مي کرد
کاش حداقل اين تفکر جاري در فيلم در اعمال خود مجيد مجيدي هم ديده مي شد. جشنواره برلين به موازات جشنواره فجر در جريان بود و آواز گنجشکها در هر دو حضور دارشت.مقايسه اين دو جشنواره همانند مقايسه شهر و روستاي آوازگنجشک ها است. از نشريات خبر رسيد ، بعد از نمايش فيلم مجيدي اعلام شد که به دليل اقامت او در برلين جلسه پرسش و پاسخ برگزار نمي شود.کاش اولين تاثير را خود مجيدي از فيلمش مي گرفت و سعي مي کرد در روستاي خودش بماند و از عقب ماندگيهاي آن لذت ببرد