Tuesday, December 22, 2009

زمستان است


:اپیزود اول
پس از ماهها انتظار بالاخره خبر مجوز کتاب بعدی رسید
تقریبا دو سالی از سپردن این کتاب به نشر قطره گذشته است. من که تجربه شیرین انتشار کتاب قبلی را داشتم!!!!!!!!! اینبار فقط دانسته بودم که حالاحالاها به درآمدن این کتاب نباید دلخوش باشم. پس سوم و چهارمی را هم روانه نشرهای دیگر کردم که دوران انتظار آنها نیز سر آید
امروز که یکی از دوستان که ویرایش این کتاب را نیز برعهده داشته، تماس گرفت نمی دانستم باید خوشحال باشم یا نه. انگار لحظاتی وقتی که او هول داشت برای من گزارش ادامه کار را می داد نفهمیدم خوشحالی چگونه است. حالا که کمی بعدتر شده، بر که می گردم نمی دانم چرا اینگونه واکنش نشان دادم. انگار او هم متعجب شده باشد سریع گفت و رفت. تا شخصی دیگر اطلاعات تکمیلی را از من بگیرد این کتاب بالاخره توسط نشر افکار منتشر شد. باور کنید خودمم ربطش را نمی فهمم.
:اپیزود دوم
سخت است حراج واژه ها وقتی نمی دانی کجای یک متن باید بنشانی شان. عذابت می دهد با ذهن ات بازی می کند تا مدتی تا صبح اگر خواب رفته باشی در خواب ها و رویاهایت و کابوسهایت هم هستند. لمس شان میکنی. بعد که بشود نوشته ای با هزار قاعده و خط کشی ذهنی برود و تا مدتها گم و گور باشد. تلخ است. گاهی کار که می کنم مدام می ترسم این متن هم تمام شود و انتظار مرگبار دوباره شروع شود
ماهها و ماههای دیگر منتظر می مانم. پس هستم
:اپیزود سوم
راستی امروز آخر پاییز است(یادش بخیر پاییز با طوفان رنگ و رنگ) بدجوری دلم گرفته، یک لحظه فکر کردم عصر جمعه است
:اپیزود چهارم
.منتظر باشید. باشید