Monday, May 26, 2008

تاریخ سینمای ایران از انقلاب مشروطه می گذرد


آيا ، ارتباطى بين سينما و نهضت مشروطيت وجود دارد؟ آيا مى توان با توجه به حضور هنر و فناورى مدرن در سينما از يك طرف و حضور انديشه سياسى و فلسفى مدرن در واقعه مشروطيت از يك طرف ديگر، تعاملى را بين اين دو رويكرد مدرن در نظر گرفت؟ آيا موانعى كه بر سر راه تحقق مشروطيت در سيستم سياسى و حكومتى ايران وجودداشت قابليت برقرار كردن نسبت با معضلات اجتماعى فراروى سينما را داشت؟آنچه تاريخ در اختيار ما نهاده ، گواهى روشنى بر نسبت مستحكم بين اين دو رهاورد مدرنيسم ارائه نمى دهد و مسير چنان بود كه گويى هر يك از اين دو موقعيت راه خود را مى رود. برخلاف عناصرى از قبيل ادبيات، مطبوعات، تجارت، ديوان سالارى مدرن و... كه به شدت بر شكل گيرى انديشه مشروطيت در ايران تاكيد داشت، سينما عنصرى جدا بود و گويى در اين حوزه هيچ كنشی را از خود نشان نداد


البته سينما نيز به موازات بسيارى ديگر از پديده هاى اجتماعى و انسانى تحت الشعاع تحولات مشروطيت قرار گرفت، اما اين نوسان ها در سطح بود و از تعامل در عمق خبرى نبود. با توجه به همبستگى شديد بين سنت و مذهب در آن سال ها، طبيعى بود كه ورود سينما به عنوان يكى از مظاهر تجدد چندان مطلوب اقشار متعصب نبود و از همين رو ورود به اين ميدان بيشتر براى اقليت هاى غير مسلمان فراهم بود تا بدون دغدغه هاى ناشى از مذهب حاكم بدين امور بپردازند. حتى تاريخ گواهى مى دهد كه برخى از مراجع نام آور آن دوران، از جمله مرحوم شيخ فضل الله نورى نسبت به حرمت سينما فتوا صادر كرده بودند و مردم مقلد و متدين نيز به دليل همين تحريم شرعى عمدتاً به سينما نمى رفتند. اما سينما فقط در سايه اعتقادات دينى محدود نشده بود و دو رهيافت سياسى آن زمانه كه در مشروطيت خواهى و طرفدارى از حكومت مطلقه تجلى پيدا كرده بود. البته اين دو رهيافت نيز خالى از تاثرات مذهبى نبود، بر سينما سايه هاى خاص خود را افكندند. ميرزا ابراهيم خان صحاف باشى كه نامش در تاريخ سينماى ايران به عنوان يكى از بانيان سينما در ايران ثبت شده است، خود از طرفداران جدى مشروطيت بود تا آنجا كه در انجمن مخفى ناظم الاسلام كرمانى (تاسيس ۱۲۸۳) به عضويت درآمد و به نقل از ناظم الاسلام در كتاب تاريخ بيدارى ايرانيان، در ارتباط با اين انجمن ابراز داشته بود: «من در صورتى عضويت انجمن را قبول مى كنم كه اهالى انجمن مادام العمر لباس سياه رنگ بپوشند. چون كه وطن در حال احتضار است تا او را بهبودى حاصل نشود ما بايد سياهپوش و به حالت عزا باشيم.» از همين رو بود كه صحاف باشى حتى هنگام كار در سالن سينما چراغ گاز (نخستين سالن عمومى سينما در ايران. تاسيس: رمضان ۱۳۲۲ هجرى قمرى در خيابان اميركبير فعلى) دائماً سياه پوش بود. ناظم الاسلام در باب فعاليت هاى سياسى او باز مى گويد: «صحاف باشى عريضه اى را در دالان خانه امير بهادر به نحوى به مظفرالدين شاه مى رساند كه متنش اين بود: اى كسى كه تاج سلطنت را بر سر تو گذارده و عصاى سلطنت را به دست تو داده، بترس از وقتى كه تاج را از سر تو و عصا را از دستت بگيريم.» ظاهراً بين صحاف باشى و سيد جمال الدين واعظ (از پيشگامان عرصه مشروطيت كه قضيه حمله به عمارت بانك استقراضى روس نيز با سخنرانى مهيج او به وقوع پيوست) نيز ارتباطات و رفاقت زيادى وجود داشته است. سيدمحمدعلى جمال زاده، فرزند سيد جمال واعظ، در خاطرات خود كه در نشريه راهنماى كتاب (سال ،۲۱ شماره ۲-۱) آمده است، صحاف باشى را به ياد مى آورد كه در جلسات روضه خوانى پدرش در مسجدشاه، اشعارى را قرائت مى كرد و كاغذ و قلم و كتاب به مخاطبانش مى داد تا اهميت فهم و سواد را آنان يادآور شود. زمانى نيز كه سيدجمال واعظ در منزل ناظم الاسلام كرمانى پنهان شده بود، صحاف باشى ماهى ۱۲ تومان به او مى داد و ديگران را نيز تشويق مى كرد تا در اين زمان كه عرصه به سيدجمال تنگ شده بود به وى كمك مالى كنند.فعاليت هاى سياسى ميرزا ابراهيم خان صحاف باشى، سرانجام به تعطيلى سينماى چراغ گازش- تنها پس از يك ماه فعاليت- انجاميد. اين تعطيلى ناشى از اعتراض برخى از متدينين بود كه تاسيس سالن سينما را در خيابان چراغ گاز بى دينى مى دانستند و پس از بدگويى هاى فراوان عليه او سرانجام شيخ فضل الله نورى سينماى او را تكفير مى كند. به موازات اين امر علايق مشروط خواهى صحاف باشى نيز مزيد بر علت شده بود تا درباريان سرانجام سينماى او را به تعطيلى بكشانند. پس از پاره اى مناقشات مالى محمدعلى شاه نامه اى به اتابك اعظم نوشت و در آن تاكيد كرد: «صحاف باشى را زنجير كنيد.» صحاف باشى بعد از خروج از زندان به علت تنگناهاى مالى اقدام به فروش اموال و اجناس و وسايل كارخانه و تماشاخانه و دستگاه سينماتوگراف و فيلم هايش كرد. در واقع او بنا بر روايت محمدعلى جمال زاده در استبداد صغير دار و ندارش را غارت كردند و خودش هم صدمه ديده و با تن عليل و گويا با پاى شل توانسته بود خود را از راه بوشهر به بمبئى برساند.» اما آيا همه پيشگامان سينماى ايران همچون ميرزا ابراهيم خان صحاف باشى، مشروطه خواه بودند؟ چنين نيست. تاريخ اين سينما از شخص ديگرى به نام مهدى روسى خان نيز ياد مى كند كه دو سال پس از ميرزا ابراهيم خان صحاف باشى توانست سينما را در ايران رواج دهد. نام اصلى او ايوانف بود و به سبب عكس هايى كه از نجبا و اشراف گرفته بود، محمدعلى شاه به او لقب روسى خان اعطا كرده بود. روسى خان به واسطه ارتباطات وسيع با دربار محمدعلى شاه اولين فعاليت نمايش فيلم خود را در بهمن ۱۲۸۵ در اندرون دربار و خانه هاى نجبا و اشراف انجام داد و سپس همزمان با به توپ بستن مجلس در بهار ۱۲۸۷ حياط خانه جنب عكاسى اش را به صورت سالن نمايش فيلم درآورد. (خيابان علاءالدوله) البته همزمان با او شخصى به نام آقايف نيز در خيابان چراغ گاز سالن ديگرى برپا مى كند و به عنوان يك رقيب در برابر او ظاهر مى شود. اما روسى خان با تجهيز سالن خود سعى در ترغيب بيشتر مشتريان داشت. جالب اينجا بود كه يكى از مشتريان دائمى او كلنل لياخوف بود كه نامش در تاريخ سياسى ايران با به توپ بستن مجلس شوراى ملى گره خورده است. چندى بعد روسى خان در ابتداى خيابان لاله زار سالن نمايش فاروس را افتتاح كرد تا رونق بيشترى كسب كند و همين امر اختلافات بين او و آقايف را تشديد كرد تا جايى كه پس از يكسرى زدوخوردهاى حتى فيزيكى كارشان به حبس در زندان كشيد. پس از آزادى از حبس روسى خان سالن ديگرى در دروازه قزوين به راه انداخت. اما به علت عدم جواز و ندادن ماليات حاكم تهران با او درگير شد و حتى سالن جديدش را تعطيل كرد كه به واسطه وساطت لياخوف قضيه به نفع روسى خان تمام شد. در اين دوران شيخ فضل الله نورى نيز براى روسى خان پيام فرستاد كه مايل است سينما را ببيند و روسى خان نيز جلسه خاصى را جهت شيخ فضل الله و اطرافيانش ترتيب داد. اگر چه هيچ عكس العمل يا نظر خاصى پس از اين ماجرا از جانب شيخ فضل الله نورى صادر نشد، اما برخى همين تماشاى روى پرده از فيلم هاى روسى خان را دال بر لغو تحريم قبلى شيخ فضل الله نسبت به سينما مى دانند.تحولات نهايى انقلاب مشروطيت كه از قيام تبريز نضج گرفت و به فتح تهران انجاميد، موقعيت روسى خان را كه مخالف مشروطه بود و با دربار محمدعلى شاه و روس ها ارتباط نزديك داشت، متزلزل كرد. بعد از اينكه مبارزه طرفداران حكومت و مشروطه خواهان بالا گرفت، سالن سينماى روسى خان از ثبات قبلى خارج شد و يك شب مورد استفاده مجاهدان مسلح قرار مى گرفت تا فيلم ببينند و شب ديگر قزاق هاى روس چنين مى كردند! با پيروزى مشروطه طلبان و پناهندگى محمدعلى شاه به سفارت روسيه روسى خان سينماى دروازه قزوين را تعطيل كرد و در سالن فاروس نيز با مجاهدين _ كه اغلب با اسلحه هايشان به ديدن فيلم مى آمدند _ مشكل داشت و سرانجام اين سالن را نيز در اواخر سال ۱۲۸۸ تعطيل كرد. اما مردم خشمگين و انقلابى همچنان به دنبال بقاياى حكومت استبداد صغير بودند و روسى خان يكى از اين اهداف بود. آن سال نيز كه حتى به مغازه اش نيز رحم نشد و مورد تاراج قرار گرفت. روسى خان دو سه سال بعد پس از فروش دستگاه هاى نمايشش از ايران خارج شد و به فرانسه مهاجرت كرد و به خدمت همسر محمدعلى شاه درآمد و تا آخر عمرش نيز در خدمت خاندان قاجار در اين كشور بود.
سرنوشت دو پيشگام سينماى ايران صحاف باشى مشروطه خواه و روسى خان استبدادگرا بسيار شبيه به هم بود و اين نشان مى دهد كه تحولات انقلاب مشروطه در ارتباط با سينما يك نسبت ابزارگرايانه برقرار ساخته بود. سينما قبل از آن كه با خود ماهيت سينما تعريف شود، در نسبت با ايدئولوژى حاكم تبيين مى شد. حد و مرزش بسته به ديدگاه گاه متضاد هژمونى مسلط، به انقباض و انبساط مى گرائيد. به عبارت ديگر اين سينما بود كه در گرداب تحولات مشروطه به چرخش درآمد و برعكس مشروطه تاثيرى را از اين هنر صنعتى نگرفت. اما آيا اين رويه در گذر زمان نيز چنين تداوم يافت؟ آيا بازتاب تحولات مشروطه در آينه سينما، حاكى از فرايندى متفاوت بود؟پاسخ را بايد در فيلم هاى اندكى جست وجو كرد كه مستقيماً يا غير مستقيم راجع به اين واقعه تاريخى پرداختند. فهرست كم حجم اين آثار عبارت است از: ۱- ستارخان (على حاتمى، ۱۳۵۱)، ۲- مستند فانوس خيال (بهرام رى پور، ۱۳۵۵)، ۳- مستند سينماى ايران از مشروطيت تا سپنتا (محمد تهامى نژاد، ۱۳۵۵)، ۴- كمال الملك (على حاتمى، ۱۳۶۳)، ۵- گراند سينما (حسن هدايت، ۱۳۶۷) البته فيلمنامه مشروطه مشروعه (محسن مخملباف) نيز كه در سال هاى نخست دهه ۶۰ به نيت اجراى يك مجموعه تلويزيونى نگاشته شد و به اقدامات شيخ فضل الله نورى در خصوص مشروطيت و سرانجام شهادت او به دست برخى از فاتحان تهران مى پرداخت، در اين خصوص قابل ذكر است. از آنجا كه بحث مورد نظر سينما است، از مجموعه هاى تلويزيونى نظير هزار دستان، با اين كه يك نسخه سينمايى به نام كميته مجازات از دل آن بيرون آمد، مى گذريم.اين مجموعه نحيف چه معنايى در بطن خود دارد؟ ۲ فيلم مستند كه بيشتر راجع به تاريخ سينماى ايران است و بحث مشروطيت در آنها به اقتضاى تاريخ اين سينما در حد بسيار گذرا مطرح مى شود، يك فيلم كه مشروطيت در حاشيه آن است و سنگينى حضور قهرمان فيلم _ كمال الملك- روايت تاريخ را نيز به دلخواه كارگردان عوض كرده است، يك فيلم كمدى كه ماجراى رقابت روسى خان و آقايف را روايت مى كند و اگرچه اشاراتى اجتناب ناپذير به مشروطيت دارد، در هر حال در اين باره نيست. مى ماند يك فيلم ديگر كه مستقيماً در ارتباط با مشروطه است: ستارخان. ستارخان جزء ضعيف ترين آثار كارگردانش هست و به دليل دخالت معمولاً هميشگى او در روايت هاى تاريخى اش، شخصيت تاريخى ستارخان نيز به نوعى آشفتگى و سرگردانى مى رسد كه نهايتاً واقعيت روح زمانه او را منعكس نمى كند و همين حتى نه فقط منتقدان كه تماشاگران را نيز از فيلم زده كرد و آن را تبديل به يكى از كم فروش ترين آثار سال ساختش كرد.
چرا سينماى ايران نسبت به اين واقعه پر اهميت تاريخى كه در بطن خود ده ها سوژه جذاب و دراماتيك و با تم هاى مختلف فلسفى، سياسى، اجتماعى، مذهبى و صد البته اكشن در بر دارد، كم اهميت بوده است؟ به نظر مى رسد ريشه اين معضل باز برگردد به همان بحث تحت سلطه بودن سينما. سينماى سياسى در ايران پديده اى لرزان و نحيف است و قضيه مشروطيت نيز به همين دليل جايگاه پررنگى را در سينماى ايران كسب نكرده است. دوگانگى هاى موجود در گفتمان مشروطه (سنت/ مدرنيسم، مشروطه/ مشروع، آزادى/ عدالت، حق/ تكليف، جمهوريت/ اسلاميت، تقيد/ اطلاق و...) فراتر از آن است كه در موقعيت كنونى، يك فيلمساز بتواند وقايع مشروطيت را بر مبناى يك انسجام عقيدتى به روى پرده سينما آورد. نگاه هاى متضاد به تحولات، آدم ها و ايدئولوژى هاى رايج در اين انقلاب به دنبال خود ثبات زدايى به همراه مى آورد و از همين رو فيلمساز تكليفش روشن نيست كه چگونه در يك چارچوب فكرى معين، مشروطه را در سينما بازآفرينى كند. گستره اى كه يك سوى آن فردى را خائن به ميهن مى نامد و سوى ديگر لقب شهيد به همان فرد اعطا مى كند طبعاً بى ثبات تر از آن است كه يك فيلمساز را جرات بخشد تا اصولاً در چنين حوزه هايى وارد شود و البته جديت قضيه آن جا بيشتر مى شود كه اين دوگانگى ها هم چنان مورد مناقشه باشد و حكومت معاصر نيز خود يك پاى ثابت و محكم در يك طرف اين اختلاف نظر باشد.پس از گذشت نزديك به صد سال، سينما همچنان خود را از زير سايه مشروطيت بيرون نكشيده است تا در موقعيتى فراتر بدان بنگرد و تصويرش را بازتاب دهد. جاى مشروطه در اين سينما، پس از يك سده، همچنان خالى است.

منابع:۱- جمال اميد، تاريخ سينماى ايران، تهران: روزنه،
2-مسعود مهرابى، تاريخ سينماى ايران، تهران: پيكان،
۳- حميد رضا صدر، تاريخ سياسى سينماى ايران، ۴- غلامرضا ورهرام، تاريخ سياسى و سازمان هاى اجتماعى ايران در عصر قاجار، تهران، معين،
روزنامه شرق مهرزاد دانش ۸ مرداد ۱۳۸۴

Wednesday, May 21, 2008

ورود خانم ها به سینمای ایران

بازنگري تاريخ سينماي كشورمان خود داستاني است شنيدني ، سينما خيلي سريع، تقريبا پنج شش سال پس از اختراع
آن به كشورمان راه يافت اما اين راه يابي هم هيچ شباهتي به كشورهايي كه سينما در آن راه يافته بود نداشت سينما هنري ارزان(به نسبت هنرهايي مانند باله،اپرا،موسيقي…) بود و در دسترس عامه مردم، در زير چادر ها ،در بازار مكاره و تالارهاي مختلف مردم كوچه و بازار را سرگرم مي كرد، اما تاريخ آمدن سينما به كشور ما نشان از اين دارد كه سينما در انحصار حاكم وقت(مظفرالدين شاه) بود و نه عامه مردم. و به صورت سرگرمي محدود اشرافي پديدار شد



مظفرالدین شاه در سال 1900 سفري به فرانسه مي كند و در ميان وسايل و سرگرمي هاي مختلف چشمش به سينما تو گراف مي افتد، از اين پديده جادويي خوشش مي آيد و توشه سفر را خريداري مي كند. وي سينما را دستگاهي توصيف مي كند كه به روي ديوار مي اندازند و مردم در آن حركت مي كنند
مظفرالدين شاه ميرزا ابراهيم خان عكاس باشي را مامور مي كند در همان سال در شهر ((استاند)) از كارنوالي كه برپا بود فيلم تهيه كند. به تعبيري ميرزا ابراهيم خان را مي تواند نخستين فيلمبردار ايران دانست. به هر تقدير سينماتوگراف در سال1279 شمسي پا به ايران گذاشت و درباريان قاجار تنها مخاطبان آن در ايران بودند ، در جشن هاي عروسي، ختنه سوران و مراسم ديگر فيلمهايي برداشت مي شد و با آپارات هاي ابتدايي به نمايش در مي آمد. سال 1897 ميرزا ابراهيم صحاف باشي در سفري به لندن دستگاه سينماتوگراف را خريداري كرد و نخستين سالن سينماي عمومي را برپا كرد، در اين سالن فيلم هاي كمدي كوتاه پشت سر هم نشان داده مي شد.
چندي بعد مخالفت حكومت با عمل او باعث شد كه همه اموال وي مصادره شود و وي را تبعيد كنند. سرنوشت تاسيس نخستين سالن سينماي ايران خود نشانگر موضع صريح حكام كشور دارد
در سال1286 مهدي روسي خان از يك طرف و آقايوف از طرف ديگر با خريد يك دستگاه پرژكتور اقدام به نمايش فيلمهاي كوتاه كردند. روسي خان ابتدا كارش را در حرمسراي محمدعلي شاه آغاز كرد و يك سال بعد در خيابان فردوسي سينمايش را افتتاح كرد. اين دو(روسي خان و آقايوف علي رقم رقابت ناسالم خود پاي مردم را به سينما باز كردند) اما روسي خان نيز چندان دوام نياورد بعد از بالا گرفتن مبارزه ي مشروطه خواهان و مستبدان، سالن سينماي او يك شبه به اشغال مجاهدان مسلح درآمد ، آنها آپارات و دستگاههاي سينماتوگراف و فيلمهاي او را غارت كردند نخستين فردي كه بهره برداري همگاني از سينما را رواج داد شخصي به نام ((آراداشس باتماگريان)) معروف به اردشير خان ارمني بود كه در سال 1291 سينماي خود را برپا كرد و با افتتاح اين سالن در خيابان فردوسي(علاء الدوله) راه براي تاسيس سالن هاي ديگر باز شد. در اين سالها روال بر نمايش فيلم بود و هيچ خبري از توليد فيلم در سينماي ايران نيست

در سال 1299 خان بابا معتضدي كه در فرانسه تحصيل كرده بود با خود دوربيني به ايران آورد و در سال 1304از مراسم تشكيل مجلس موسسان و سال بعد از مراسم تاج گذاري رضا شاه فيلمهاي خبري تهيه كرد كه اين فيلم ها نخستين فيلم هاي خبري سينماي ايران محسوب مي شوند.در اين سالها زنها هنوز به سالن سينما راهي نداشتند
كلنل علينقي وزيري به همراه خان بابا معتضدي اولين سالن سينما مخصوص بانوان را تاسيس كردند (سينما پري)، .بعد از تاسيس اين سينما بود كه ورود خانمها به سينما ها رواج پيدا كرد

Wednesday, May 7, 2008

شکوفه هایی که باد برد

آنگاه كه كلام گفته شد/ و راه به انتها رسيد/ و دندان هاى پوسيده فرو ريختند/ من بر خواهم خاست و نواى گمشده ام را جست وجو خواهم كرد/ آن گاه كه ابديت بر لحظه ها پيشى گرفت/ و شب فرا رسيد/ من بار خواهم يافت و راز را آشكار خواهم كرد/آن گاه كه رفتارها زدوده شد/ و مرزها نيستى پذيرفت/ و پوشش ها بيهوده گرديد/ من حريم راخواهم شكست و درها را خواهم گشود

هنوز سخت است باورش بسته شدن چند نشریه آن هم چند روز مانده به پایان سال.(چه تمهید درخشانی) از بسته شدنشان ننوشتم چون مدام منتظر باز شدنشان بودم اما انگار این بسته بودن نیز باید به حافظه ی تاریخی سیاه ایرانی مان بدل شود. تا یادمان باشد قرار بر تکرار است و تکرار
یادتان به خیر باد دنیای تصویر(مجله ای که چند شماره اش نقد هایم را با سانسور چاپ کرد) و هفت.
دوستان عزیز برنامه های جدید کانون جهت تصویب خدمت اداره ارشاد تحویل گردیده اما هنوز خبری از تایید برنامه ها نشده است. تاسف دارد برای یک تایید ساده چند ماه انتظار
بهار خنده زد و ارغوان شکفت .................بودن به از نبود شدن خاصه در بهار
بهار بهار بهار